آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

۱ مطلب در می ۲۰۱۹ ثبت شده است

۱۷:۰۰۲۷
می
ماه رمضان همیشه با خودش برای من یه جور سکون و گاهی رخوت آورده که نمی تونم ازش فرار کنم. مخصوصا که امسال، به جرات می تونم بگم بعد از 20 سال، این اولین تابستونی است که من به معنای واقعی کلمه نه هیچ کاری دارم و نه استرس انجام کار ناتمامی! اینه که برنامه ی اصلی ام بعد از مدتها، فقط استراحت کردن و لذت بردنه. روزِ روزش آدم سحرخیزی نبودم، چه برسه به الان که رمضون هم هست و شب ها تا نزدیک سحر بیداریم. چه روزه باشم چه نباشم، نزدیکای ظهر از خواب بیدار می شم، اول شبکه های اجتماعی رو چک می کنم (به هیچ وجه اخبار چک نمی کنم!) بعد همونجا توی رختخواب به پیام ها و ایمیل های مهم جواب میدم. در مرحله ی بعد یه کم با خودم صحبت می کنم که از جا دربیام و برم دنبال زندگی ام. این گفتگو معمولا بین 20 دقیقه تا نیم ساعت طول می کشه. بعد که رضایت دادم و بلند شدم و آبی به دست و رو زدم، میرم توی آشپزخونه که یه کم جمع و جور و مرتب کنم که معمولا بیشتر از یه ربع طول نمی کشه. لازم به یادآوریه که محمد تقریبا هر روز بعدازظهر کتابخونه است و من خونه تنهام. بعد که کارای خونه تموم شد، اونوقت تصمیم می گیرم که توی چه حال و مودی هستم و باید چیکار کنم. اگه انرژی و حوصله ی کافی داشته باشم، از خوندن کتابای جدی شروع می کنم و بعد میرم سراغ رمان. انقدر ادامه میدم تا نزدیک افطار میشه. قانونی دارم که میگه تا تاریک شدن هوا سراغ لپ تاپ و کامیپوترم نیام، مگر اینکه کار واجبی داشته باشم. نزدیک افطار سفره رو می چینم و غذا رو آماده می کنم. اگه محمد خونه باشه با هم سریال می بینیم. بعد از افطار دیگه زمان شل کردنه. شروع می کنم به فیلم و سریال دیدن تا پاسی از شب و ... دوباره روز از نو و روزی از نو.
اینکه فرصت پیدا کردم دوباره با دل راحت هر چی که دوست دارم، با سرعت دلخواهم، بخونم نعمتیه که با هیچ چیز قابل تعویض نیست. فهرست کتابای نخونده سر به فلک می کشه و نه امیدی و نه قصدی برای رسیدگی به این فهرست دارم. کلا این تابستون تصمیم دارم به هیچی رسیدگی نکنم! می خوام برای اولین بار بذارم بقیه به مسائل رسیدگی کنن و من فقط حضور داشته باشم. اینم واسه خودش تجربه ی جدید و چالش متفاوتیه که برای امسالم در نظر گرفتم.
هنوز با جدیت دو روز در هفته رو کلاس زومبا می رم. البته دیگه فاطمه نمیاد و خودم تنهایی می رم. با خودم قرار گذاشتم رمضون که تمام شد بکنمش سه روز در هفته. اگه خدا بخواد و همه چی خوب پیش بره، قراره با چند تا از دختر کوچولوهای گروهمون کلاس فارسی داشته باشم. دو تا سفر در پیش دارم که یکی اش طولانی و خیلی هیجان انگیزه. خلاصه اینکه این تابستون قراره تابستون متفاوتی باشه؛ تابستونی که فقط و فقط مال من باشه، برای من باشه و رام من باشه. امیدوارم روزگار هم همکاری کنه.
آزاده نجفیان