آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

1273

سه شنبه, ۱۹ مارس ۲۰۱۹، ۰۳:۴۴ ب.ظ

وقتی وبلاگ رو باز کردم و رفتم سراغ فهرست مطالب، باورش واسه خودم هم سخت بود که بیش از دو ماهه سری نزدم و چیزی ننوشتم! دو ماه گذشته روزهای مهم و پر ماجرا و پر استرسی برای من بودن. باید تصمیمات مهمی می گرفتم و تکلیف کارهای زیادی رو مشخص می کردم. چون نتیجه ی تصمیمات و اقداماتم هنوز مشخص نیست، قصد ندارم فعلا چیزی ازشون بنویسم اما قول می دم در اولین فرصت مفصلا توضیح بدم که چه کردم و چه شد.

اما مهمترین اتفاقات دو ماهه گذشته رو میشه در این دو موضوع خلاصه کرد:

1. موفق شدم با هزار ضرب و زور و دعا و نذر و نیاز و صد البته پیگیری خانواده و چند دوست بسیار بسیار مهربان و کار راه انداز، بالاخره جلسه ی پیش دفاع رساله ام رو برگزار کنم و نامه ی پذیرش مقاله ام رو بگیرم. قبل از تشریح جزئیات، همین اول بگم که همه چیز بسیار عالی پیش رفت و انشاالله بعد از عید دفاع خواهم کرد.

جلسه اسکایپی برگزار شد، با کلی استرس از اینکه نکنه اینترنت یاری نکنه و وسطش قطع و وصل بشه که خوشبختانه اینطور نشد. از اونجایی که جلسه ساعت ده صبح به وقت ایران بود، حدودا دوازده و نیم نصف شب به وقت ما می شد. حال عجیبی بود. من سال های سال این روز رو تصور کرده بودم، مخصوصا دو سال و نیم گذشته روزی نبود که به این جلسه فکر نکرده باشم و جزئیاتش رو در ذهنم ترسیم نکرده باشم. به قول فامیل دور، من از بچگی آرزو داشتم از رساله ی دکتری ام دفاع کنم اما حالا که وقتش رسیده بود، این همه دیر و دور، یه غمی باهام بود که نمی شد توصیفش کرد. وقتی بعد از سال ها تلاش و زحمت، میرسی به جایی که باید می رسیدی، اونوقت به جایی که بتونی از نزدیک لمسش کنی، لحظه به لحظه اش رو نفس بکشی و زندگی کنی، گیر می افتی پشت مانیتور کامپیوتر، هزاران کیلومتر دورتر، با یه اختلاف ساعت احمقانه که حتی نمی دونی واقعیه یا ساخته ی دست بشر؟! جدای از این احساسات قر و قاطی، دیدن چهره های قدیمی و حس گرمای محبتشون حتی از این راه دور، حال خوبی بود. هر چند هنوز راه زیادی تا بستن پرونده ی دکتری باقی مونده اما بالاخره در پایان این سال می تونم با خیال راحت بگم که الحمدلله تونستم بعد از مدتها یه قدم رو به جلو بردارم. انشاالله که دیگه عقب گرد نکنم.

2. من و محمد بالاخره دلمون رو به دریا زدیم و یه مرغ عشق خریدیم! مدت ها بود که در موردش صحبت می کردیم و ماجرا رو سبک و سنگین می کردیم تا اینکه شب ولنتاین که رفته بودیم بیرون، کنار رستوران به مغازه ی لوازم حیوانات خانگی بود. به نیت سر زدن و قیمت گرفتن رفتیم داخل و یک دفعه نفهمیدم چی شد که مرغ عشق به دست اومدیم بیرون. اسمش «عشقی» ست؛ آقای عشقی. سن و سالی نداره، سفید و آبی آسمونیه و پر سر و صداترین موجودی که تا به عمرم دیدم! هنوز اینقدر اهلی نشده که بتونیم از قفس بیاریمش بیرون. الان که دارم این مطلب رو می نویسم توی قفس کنارم داره چرت بعدازظهرش رو می زنه و به طرز عجیبی ساکته. تجربه ی نگهداری تمام وقت از یه موجود زنده ایی که به زبون ما حرف نمی زنه، خیلی متفاوته. هفته ی اول اینقدر غریبه بود و سر و صدا می کرد و نگرانش بودیم که می خواستیم بریم پسش بدیم. اما الان جزئی از خونه و زندگی امون شده. امیدوارم بشه باهاش دوست تر از این هم بشیم.


یکی از تصمیماتی که می خوام در سال جدید عملی کنم اینه که بخش نظرات این وبلاگ رو باز بذارم. فعلا به شکل آزمایشی این کار رو می کنم اگه دیدم اوضاع خوب پیش رفت، ادامه می دم. این تغییر کوچیک رو هم می ذارم در فهرست تحولاتی که باید در سال جدید صورت بگیرن.

بهار همگی مبارک!

۱۹/۰۳/۱۹
آزاده نجفیان

زندگی در آمریکا

نشویل

نظرات  (۷)

سلام آزاده عزیزم
جلسه پیش دفاع مبارکت باشه, ایشالا به زودی دفاع هم می کنی. 
عیدت هم پیشاپیش مبارک باشه به آقای همسر سلام و تبریک من را برسون.
سلام
چه خوب که دوباره مطلب نوشتی
سال نوت مبارک
سلام‎(:‎
سال نوتون مبارک‎(:‎
انشالا سال جدید پر از خیر و برکت باشه براتون🌹
سلام

سال نو مبارک باشه.

من اتفاقا دیروز اومدم به وبلاگت سر زدم و دنبال یه راهی بود که ازت بپرسم حالت خوبه؟ 

ولی هیچ راهی پیدا نکردم!!

 بابت پیش دفاعت تبریک میگم. امیدوارم دفاع زیبایی داشته باشی.

جلسه دفاع ارشد منم تو دانشگاه شیراز اسکایپی بود. البته من اونجا بودم ولی استاد راهنمای دومم اون موقع ایران نبود و البته داور اول هم ایران نبود ولی چون یکی شون استرالیا بود و اون یکی کانادا نمی شد هماهنگ کرد و واسه همین داور رو عوض کردند.
من هم این مدت چند باری سر زدم و‌دیکه داشتم نگرانتون میشدم،شکر حالا خوبه 
پیش دفاع مبارکه و همینطور سال نو مبارک باشه
۲۳ مارس ۱۹ ، ۰۳:۲۴ دریا _ گاه نوشته های من
سلام 
سال نو مبارک
براتون سال پر برکتی آرزو میکنم
خیلی وقته وبلاگتون را می خونم، از قلمتون خوشم میاد جوری تعریف می کنید که ما را میبرید توی فضای زندگی اونجا
خیلی دلتنگ ایران نباشید زندگی اینجا خیلی سخت شده 
سلام آزاده جانم
امشب بعداز مدتها رسیدم وبلاگت رو بخونم ، هرارگاهی میام و چندتا پستت رو باهم میخونم. خییییییلی خوشحال شدم بابت قبولی فوق لیسانست، چه رشته جالبی و چه همت بلندی آفرین. امیدوارم همواره شادمان باشی و هرروز شیرینتر از دیروز بگذرونی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">