آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

170

شنبه, ۳۰ ژانویه ۲۰۱۶، ۱۲:۰۴ ق.ظ

این چند هفته ای که با محمد میرم دانشگاه و ساعت بیکاری بین کلاس ها رو توی کتابخونه می گذرونم باعث شده با خیلی از همکلاسی ها و دوستان محمد آشنا بشم. دیروز محمد اومد خونه و گفت یکی از همکارها و همکلاسیهاش که هر هفته می بینمش به اسم کورتنی واسه جمعه شب ما رو خونه اش دعوت گرفته. دعوت نامه رو که ایمیل کرده بود نگاه کردیم و دیدیم یه عالمه آدم که بیشترشون همکلاسی ها و هم دانشکده ای های اشکان و محمد هستن دعوتن. زیاد دلم نمی خواست برم. تجربه ی قبلی ام از مهمونی های اینجوری یه شلوغی پر سرو صدا بود که هیچکس رو نمی شناختیم و البته اصلا معیار دعوت گرفتن صمیمت و آشنایی بین مهمونا نبود. هر کس غذا و لیوانش رو برداشته بود و با یکی دو تا آدم آشنا مشغول حرف زدن بود. اصلا بهم خوش نگذشته بود و دلم نمی خواست دوباره این تجربه رو تکرار کنم اما از اونجایی که خیلی کم پیش میاد با خانواده های آمریکایی معاشرت کنیم، این دعوت رو به چشم یه تجربه ی جدید دیدم و آماده ی رفتن شدم با این تفاوت که این بار کتابم رو هم توی کیف گذاشتم که اگه گیر افتادم از بی حوصلگی نمیرم!

خونه ی کورتنی تقریبا نیم ساعت با ما فاصله داشت و عملا خارج از شهر بود. وقتی رسیدیم با یه خونه ی بزرگ توی یه محله ی زیبا روبرو شدیم. از اونجایی که ما اول رسیده بودیم، فرصت صحبت با صاحبان خانه رو داشتیم. فهمیدم کورتنی با دو تا از همکلاسی هاش این خونه رو اجاره کردن یا خریدن. برام خیلی عجیب بود که یه دختر با دو تا پسر با هم یه جا زندگی می کنن! لئونارد خونه رو بهمون نشون داد. از وسعتش دهنمون باز مونده بود.کورتنی طبقه ی بالا با دوست پسرش به شکل مستقل از بقیه ی خونه زندگی می کرد و پسرا پایین هر کدوم یه اتاق و یه دستشویی داشتن. تنها جای مشترک بین هر سه آشپزخونه و هال طبقه ی پایین بود.

کم کم مهمونا از راه رسیدن که نه تنها من، بلکه محمد و اشکان هم نمی شناختنشون.ما سه تا هر از گاهی بلند می شدیم و سلامی می کردیم اما فقط در همین حد. شام رو هم روی میز به شکل سلف سرویس گذاشته بودن و هرکس هر چقدر دلش می خواست برمی داشت.

کم کم داشت صدای بلند موسیقی حوصله ام رو سر می برد که دو تا خانم به مهمونا اضافه شدن. یکی اشون هم ورودی اشکان بود. محمد گفت این خانم همجنسگراست و خانمی که همراهشه همسرشه. جالب اینکه یکیشون سیاه پوست بود و اون یکی سفید. جالبتر اینکه با هم ازدواج کرده بودن و حلقه دستشون بود. اعتراف می کنم جا خوردم. هرگز خودم رو در همچین موقعیتی تصور نکرده بودم هر چند در آمریکا این وضعیت کاملا طبیعیه. باهاشون سلام و احوالپرسی کردیم و به بقیه ملحق شدن. اشکان و محمد سرشون به حرف زدن با دیگران گرم شد و من تنها موندم تا اینکه دیدم اون دو تا خانم مستقیم اومدن سراغ من و ازم پرسیدن اسمت چیه؟ این شد که سر صحبت باز شد و فهمیدم چقدر جفتشون مهربون و دوست داشتنی هستند، مخصوصا که توی اون جمع انگار فقط اون دو تا فهمیده بودن من خیلی تنها و دور از بقیه ام و به دادم رسیدن. درباره ی همه چیز حرف زدیم از ایران و شغلامون تا درس و ازدواج و بچه دار شدن. مهمونی ای که داشت به یه مراسم کسل کننده تبدیل می شد یک دفعه به یک شب به یادموندنی با یه تجربه ی جدید و آشنایی با آدمای تازه به خاطره ای درخشان بدل شد.

علاوه بر آشنایی با این دو خانم مهربون، متوجه شدم انگلیسی حرف زدنم اینقدر پیشرفت کرده که بدون کمک کسی بتونم با دیگران معاشرت کنم. این موضوع خیلی خوشحالم کرد.

خوشحالم که هنوز هم در این دنیا چیزهایی برای غافلگیر شدن هست.

۱۶/۰۱/۳۰
آزاده نجفیان

زندگی در آمریکا

مهمانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">