آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

122

يكشنبه, ۱۳ دسامبر ۲۰۱۵، ۰۸:۰۴ ب.ظ
به طرز عجیبی چند روز اخیر دسترسی به بلاگ از آمریکا ممکن نبود. کم کم داشتم ناامید می شدم که امروز بالاخره همه چیز به حالت اولش برگشت.
 اتفاق جالبی که جمعه شب برای ما افتاد پرونده ی هفته ی پیش رو با کلی هیجان بست. ما اینجا لباسشویی مستقل نداریم. یه لاندری داریم که همه ی مجتمع درش سهیم هستند و 24 ساعت باز. توی لاندری یه تعداد ماشین لباسشویی و خشک کن هست. نیم ساعت طول میکشه لباس شسته بشه و یک ساعت هم زمان می بره تا دستگاه خشک کن لباسا رو خشک کنه. این فرایند که معمولا حداکثر دو ساعت طول می کشه در کل سه دلار واسه ما در هفته خرج برمی داره که از اونجایی که لازم نیست لباسا رو ببریم تو حیاط پهن کنیم و بعد از سه روز انتظار واسه خشک شدنشون بریم جمعشون کنیم، با وجود بعضی بخشای ناخوشایندی که داره، در کل به صرفه است.
معمولا یک روز در هفته من و محمد با هم می ریم و لباس ها رو به فرایند صنعتی شده ی شستشو می سپاریم. متاسفانه دو هفته پیش لاندری رو برای تعمیرات بستن و تا دوباره سرپا شد ده روزی طول کشید. ما هم که گرفتار بودیم و هی لاندری رفتن رو عقب انداختیم تا جایی که دیگه به زحمت لباس تمیزی برای پوشیدن باقی مونده بود. جمعه بعدازظهر ساعت 6 لباس به بغل زدیم بیرون. بیرون لاندری بسیار خلوت بود. ما دو تا هم خوشحال که چه شانسی آوردیم و... وارد که شدیم دیدیم بعله، همه ی لباسشویی ها پر می باشند! دقیقه شمار روی دستگاه نشون می داد که زمان شستشو تموم شده اما طرف نیومده بود خالیش کنه. چند دقیقه گذشت و دو نفر دیگه هم به صف منتظران اضافه شدن. نمی تونستیم برگردیم چون ممکن بود هر لحظه صاحب لباسا بیاد و سر ما بی کلاه بمونه، نمی شد هم به آخر هفته موکول کرد چون لاندری قیامت می شد. نزدیک بیست دقیقه سر پا وایسادیم تا یک خانواده ی پر جمعیت با سه تا بچه ی کوچیک از راه رسیدن و معلوم شد همه ی لباسشویی ها در تسخیر لباس های اوناست! به محضی که یکیش رو خالی کردن، من با عجله مایع لباسشویی ریختم و یه بخشی از لباسا رو هم اضافه کردم که یادم اومد باید کارت بکشیم و دستگاه رو رزرو کنیم اما دستگاه کارتخوان هنگ کرده بود! هیچ راهی برای روشن کردن ماشین به جز استفاده از کوارتر(سکه 25 سنتی) نبود. هاج و واج همدیگه رو نگاه می کردیم. نه می تونستیم لباسا رو دربیاریم نه می تونستیم از خیرش بگذریم. محمد به اشکان پیام داد که اگه خونه است بریم ازش کوارتر بگیریم. وقتی جوابی نیومد فهمیدیم که اشکان خوابه. تنها ایده ای که به ذهنم می رسید این بود که برگردیم خونه و دو دلاری ای که توی کیف من بود برداریم و به همسایه ی روبرویی که ترک هستن و بسیار مهربان، التماس کنیم در عوضش بهمون پول خرد بده. محمد قبول کرد. همسایه روبرویی و مهمان بیچاره اشون جیب هاشون رو گشتن و اندازه ی روشن کردن لباسشویی بهمون کوارتر دادن. ما هم هیجان زده برگشتیم و دستگاه رو روشن کردیم. اما همین که دگمه رو زدیم یادمون اومد که واسه خشک کن پول نداریم! دلم می خواست سرم رو بکوبم به دیوار. همون موقع اشکان پیام داد و وقتی فهمید چقدر درمونده ایم ماشینش رو روشن کرد و سه تایی راه افتادیم در سطح شهر به دنبال کوارتر. مغازه به مغازه رفتیم تا پول مورد نیاز جور شد. خندان و مفتخر سر وقت لباسشویی رفتیم و اولین سری لباسا رو انداختیم خشک کن. بار دوم که ماشین رو روشن کردیم لباسشویی نامرد یه کوارتر اضافه ازمون خواست و واسه روشن کردن خشک کن دوباره پول کم داشتیم! من رسما الهه ی مرگ رو دنبال سر خودمون می دیدم. این بار دست به دامن همسایه ی بالایی شدیم تا کوارتر لازم جور شد. بالاخره بعد از طی کردن هزار باره ی مسیر بین خونه و لاندری، گدایی از همسایه ها، جستجو در سطح شهر و صرف 4 ساعت، موفق شدیم لباس هامون رو بشوریم و خشک کنیم. باشد که رستگار شویم!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">