آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

396

پنجشنبه, ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۶، ۱۱:۰۰ ب.ظ

دیروز صبح قرار ملاقاتی با معلم جدید زبانم داشتم. بالاخره بعد از مدت ها وقتش بود که معلم ثابت داشته باشم. ساعت ده مدرسه بودم و مدیر موسسه اومد منو با خودش برد اتاقش. قبلا بهم گفته بود خانم داوطلبی که قراره با من حداقل به مدت شش ماه به شکل خصوصی زبان کار کنه اسمش هست کارول، مدرکش رو در حوزه ی آموزش گرفته و الان بازنشسته ی دانشکده ی پرستاری است. خیلی خوشحال بودم که دوباره قراره با یک آدم دانشگاهی کار کنم؛ آدمی که می دونه نیازهای من چیه و می تونه کمک کنه خودم رو زودتر بالا بکشم. کارول هم سن و سال فرانک بود، با موهای کوتاه یک دست سفید و چشم های خاکستری. خیلی جدی و مصمم و بدون هیچ رودربایستی ای حرف می زد، گوش می داد و سوال می پرسید. متوجه شدم علاوه بر لهجه ی جنوبی خیلی هم از اصطلاحات و ضرب المثل ها استفاده می کنه که فهمیدن حرفش رو کمی برام با تاخیر همراه می کنه. به هر حال جولی، مدیر موسسه، ما رو به هم معرفی کرد و بعد هم بر اساس نیازهای من یه برنامه ی کلی برای شش ماه آینده تنظیم کرد و آخر کار هم تعهد نامه ی رو امضا کردیم که هر دو طرف رو متعهد به مسوولیت پذیری و حفظ احترام و فاصله می کرد. مثلا توی تعهد نامه اومده بود همه ی دیدارهای ما در قابل معلم و شاگرد باید در مکان های عمومی باشه و اجازه نداریم خونه ی همدیگه بریم یا اجازه نداریم با ماشین خودمون همدیگه رو برسونیم. البته جولی توضیح داد اگه به عنوان دو تا دوست بخواید این کارا رو بکنید اشکالی نداره اما دیگه اون وقت کلاس درس نخواهد بود.

کارای اداری که تموم شد، جولی ما رو تنها گذاشت تا بیشتر با هم آشنا بشیم. کارول در مورد رساله ام پرسید و مجبورم کرد با جزئیات براش توضیح بدم می خوام چیکار کنم. سوال هایی که می پرسید دقیقا سوال هایی بودن که مثلا هیات رئیسه ی جلسه ی دفاع می تونه بپرسه. پدرم دراومد! آخر کار گفت از این به بعد موظفی در مورد رساله ات و کاری که انجام می دی به من گزارش و توضیح بدی. اجبارت نمی کنم کی باید این کار رو بکنی اما تو لازم داری که بتونه نحوه ی کارت رو به بقیه توضیح بدی پس خوب بهش فکر کن و خبرم کن. خیلی خوشحال شدم. کارول هنوز نیومده اون نگرانی بزرگ من رو که عاجز بودن از توضیح کاریی که دارم می کنم، فهمیده بود و داشت تلاش می کرد برطرفش کنم. خلاصه اینکه قرارمون شد چهارشنبه صبح ها ساعت 9. موقع رفتن ازش پرسیدم به نظرش انگلیسی من چطوره؟ بهم گفت جولی گفته بوده انگلیسی من متوسط رو به بالاست ولی به نظر اون انگلیسی من هیچ مشکلی نداره و فقط باید کلمات رو واضح تر تلفظ کنم. کارول معتقده یه کم لهجه داشتن نه تنها بد نیست بلکه می تونه قشنگ هم باشه واسه همین می گن اصرار نکنم که لهجه ام از بین بره.

بعد از کلاس راه افتادم به سمت استخر. ده روز بود که بخاطر سرماخوردگی و دوران نقاهت طولانی بعدش از برنامه عقب بودم. البته چند دقیقه بعد از اینکه وارد آب شدم تقریبا از استخر اومدن پشیمون شدم چون چنان گوش دردی سراغم اومد که تا حالا تجربه اش نکرده بودم. گوش درد محترم ول نکرد تا رسیدم خونه. به مامان پیام دادم که چه کنم؟ مطلبی رو درباره ی نحوه ی کنترل گوش درد برام فرستاد که تقریبا افاقه نکرد. شروع کردم به سرچ کردن و دیدم گفتن اگه استامینوفن بخورین در کنترل درد و احیانا پایین اومدن تب و کاهش التهاب کمک می کنه. خوشبختانه همینطور هم شد اما موقع خواب درد برگشت و همه ی امروز هم با من بود تا تنها روزی رو که در این هفته کامل خونه بودم رو به کلی خراب کنه. 

عصر محمد که برگشت تصمیم گرفتیم بریم یه دوری بزنیم. مدتها بود تنهایی با هم جایی نرفته بودیم. به یه دونات فروشی خیلی مشهور هم سر زدیم. به نظر می رسه گوشم تصمیم گرفته یه کم بهم استراحت بده و فعلا شل کرده. فردا صبح اگه دوباره شروع کنه مجبورم برم دکتر. امیدوارم کار به اونجا نکشه.

فردا صبح با ترین کلاس فارسی دارم. هفته ی پیش حالش خوب نبود و کلاس رو کنسل کرده بود اما این هفته کلاس برقراره. امیدوارم همه چی آروم و خوب پیش بره.

۱۶/۰۹/۱۵
آزاده نجفیان

زندگی در آمریکا

نشویل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">