از همون روز اول با خودم قرار گذاشتم که ترم اول رو صرف تقویت زبانم بکنم و از ترم دوم کم کم برگردم سر نوشتن رساله و مطالعه ی دوباره. متاسفانه ترم اول زودتر از اون چیزی که فکر می کردم تموم شد و الوعده وفا! این ترم محمد درسی داره با عنوان نظریه های انتقادی که با خانم دکتر اِنگ ارائه میشه. حوزه ی کاری تخصصی ایشون فلسفه و فیلسوفان آلمان. محمد ازش خواست تا به من هم اجازه بده برم سرکلاس و از راهنمایی اش برای مطالعه استفاده کنم. لطف کرد و قبول کرد. کلاس دو روز در هفته است؛ یک شنبه و سه شنبه دو و نیم تا 4. دیروز اولین جلسه بود. از صبح کلاس زبان بودم و خسته و خواب آلود با محمدی که از من خسته تر بود رفتیم سرکلاس. این واحد واسه دانشجوهای لیسانس ارائه میشه و به جز محمد همه دانشجوی کارشناسی هستن عمدتا رشته ی فلسفه یا اقتصاد. یه چیزی حدود 15 نفر سرکلاس بودن، دور تا دور پشت میز نشسته بودن. کلاس کوچیک بود و تخت سیاه بزرگی داشت. انگ از همه خواست خودشون رو معرفی کنن و بگن سابقه ی سرکلاس فلسفه بودن دارن یا نه. بعد سیلابس درس رو بین بچه ها پخش کرد و از روی سیلابس اهداف و منابع و قوانین کلاس رو توضیح داد. در نهایت هم مقدمه ای درباره ی چیستی و چرایی نظریه ی انتقادی و منشاش گفت و سرساعت کلاس رو تموم کرد.
کلاس خیلی خوبی بود و استاد بسیار باسوادی داشت. فقط انگ خیلی تند حرف می زنه، اینقدر که یه جاهایی از گوش کردن خسته می شم! واسه فردا باید سی صفحه از لوکاچ بخونیم و سرکلاس بچه ها در موردش بحث کنن. لازم به ذکره که من فقط متن رو دانلود کردم و خلاص. به محمد گفتم لطفا تو بخون و خلاصه اش رو بهم بگو. اینطور دانشجوی فعال و مشتاقی هستم من.
تجربه ی جالب و جدیدی ست برام. احتمالا از فردا که انگ کمتر حرف میزنه و بیشتر مدار کلاس بر بحث بچه ها خواهد چرخید وقت کنم به بررسی همکلاسی های جدید و روابط استاد و دانشجو بیشتر دقت کنم.