146
یکی از چیزهای عجیبی که اینجا باهاش روبرو شدم آدم هایی بودن که در تشخیص جنسیتشون در نگاه اول گیج میشم! در مورد همجنسگراها حرف نمی زنم، نه؛ میخوام بگم اون نشانه هایی رو که من از زنانگی یا مردانگی در ذهن دارم در این آدم ها نمی بینم. از نوع لباس پوشیدن نمیشه جنسیت رو تشخیص داد وقتی همه، اونم توی زمستون، شلوار جین و لباس های گرم مشابه می پوشن. سردرگم شدن من اونجا خودش رو نشون میده که شخص مورد نظر به نظر خانم میاد اما صورتش رو اصلاح نکرده یا دست های زمخت و پرمو و مردونه ای داره. یا چون در آستانه ی پیری ست و موهاش کوتاه و جوگندمی شده در نگاه اول یه کم شک می کنی که الان با یه خانم طرفی یا آقا؟ از اونجایی که گوشم هنوز با طنین این زبان جدید کاملا آشنا نیست، گاهی از روی حرف زدنشون هم نمی تونم تشخیص بدم با کی طرفم!
هنوز نمی دونم این موضوع چیز خوبیه یا بد و اصلا دوست ندارم در این مورد قضاوت کنم اما با دیدن این آدما ته دلم یه حس آرومی شروع می کنه به حرکت کردن؛ اینکه کلیشه های جنسیتی مرزهاش داره تغییر می کنه برام جالبه و البته باید اعتراف کنم که این به اصطلاح «لاابالی» پوشیدن و در جمع ظاهر شدن با خودش یه حس راحتی ای رو برای من به همراه داره. اینکه بدونی کسی به سر و وضعت اهمیت نمی ده و اگه یه روز حتی حوصله ی شونه کردن موهات رو هم نداشته باشی کسی تو خیابون نگاهت هم نمی کنه خیلی خوبه چون همه ی آدما لازم دارن گاهی شلخته و زشت و نامرتب باشن.