257
امروز انشام رو سرکلاس خوندم و فرانک اسم برنده ها رو اعلام کرد. نکته ی جالب در مورد سه برنده که انشای دو تا از اونا رو شنیده بودم این بود که دست کم کارلا و سِنی ها هر دو از خاطرات خوب زندگیشون نوشته بودن و حتی اتفاقات بد رو هم با شوخ طبعی به تصویر کشیده بودن. درسی که امروز گرفتم این بود که مردم جاهای دیگه ی دنیا مثل ما به میزان رنج ها و سختی هایی که کشیدن افتخار نمی کنن. برعکس ما که شرح اتفاقات بد و سختی های زندگی امون برای بقیه یه جور حماسه سرایی غرورآمیز محسوب میشه، دیگران ترجیح می دن یا این غم و درد رو برای خودشون نگه دارن یا وقتی دارن تعریفش می کنن با چاشنی ای از شوخ طبعی و طنز زهر ماجرا رو بگیرن. دیگران می دونن که هر زندگی ای با سختی همراهه و رنج و سختی بخشی از زندگیه؛ باید صبور بود و جلو رفت و همیشه نیمه ی پر لیوان رو نگاه کرد. درسته که رنج ها ما رو می سازن، به ما شکل می دن و در بیشتر مواقع(نه همیشه) ما رو با تجربه تر و بزرگ تر می کنن اما اون چیزی که ما رو به جلو هل می ده، اون چیزی که باعث پیشرفت ماست شادی ها و حس شوخ طبعی ماست.