259
بچه ها خبر دادن اول خرداد جشن فارغ التحصیلی ست. هم شوکه شدم هم دلم گرفت. شوکه شدم چون باورم نمیشه تقریبا 4 سال به این زودی گذشته باشه و دلم گرفته واسه اینکه نیستم تا در جشن شرکت کنم. یادمه موقع جشن فارغ التحصیلی لیسانس که اون لباسای گشاد با یراق های آبی رو پوشیده بودیم و رفته بودیم روی سن تا عکس دسته جمعی بگیریم، با حسرت به بچه های دکتری که یراق های لباسشون قرمز بود نگاه می کردم و پیش خودم می گفتم یعنی میشه یه روز نوبت منم برسه تا این لباس رو بپوشم؟ اون روز رسیده اما من اونجا نیستم! جشن فارغ التحصیلی ارشد رفته بودم دانشگاه الزهرا واسه مصاحبه ی دکتری و اون موقع هم نبودم اما یادمه ساجده و زهره روی کاغذ یه آدمک عینکی با مقنعه ی چهارگوش کشیده بودن که یعنی من، و باهاش عکس گرفته بودن و برام فرستادن؛ تنها عکسی که از جشن فارغ التحصیلی ارشد دارم به همون حضور نمادین محدود میشه. البته از انصاف نگذریم چندان دلم هم نمی خواست توی جشن ارشد باشم چون اضطراب داشتم نکنه دکتری قبول نشم و اون جشن مراسمی برای پایان حضورم در دانشگاه باشه اما واقعا دلم می خواد توی این یکی شرکت کنم و اون لباس رو با یراق های قرمز بپوشم و به عنوان یک دکتر فارغ التحصیل بشم؛ هر چند هنوز یه رساله ی گنده با یه عنوان غول آسا بیخ ریشمه.
این بار هم نشد که بشه؛ یعنی ممکنه دفعه ی بعدی هم در کار باشه؟