351
آمریکا کشور بزرگ و متنوعیه. هیچ وقت نمی تونی پیش بینی کنی که از یک ایالت تا ایالت دیگه چقدر ممکنه در رفتار و شیوه ی زندگی مردم تفاوت وجود داشته باشه. بهمون گفته بودن که نشویل شهر پذیرا و آماده ای برای مهاجراست اما وقتی پاتون رو ازش بذارید بیرون، متوجه ی تغییر رفتار مردم می شید. این حرف برام خیلی ملموس نبود تا روزی که راه افتادیم سمت ویرجینیا. یادمه که روز دوم وقتی برای ناهار توی یه رستوران بین راهی ایستادیم، وقتی وارد شدیم همه ی سرها برگشت طرفمون. سفارش که دادیم و نشستیم، یه خانم چند تا میز اون ورتر روبروی من نشسته بود؛ میان سال بود اما موهاش رو یه رنگ جیغ کرده بود و آرایش غلیظی داشت، می خوام بگم از نظر من قیافه اش برای کسی مثل من عجیب بود و انگشت نما اما جالب اینجا بود که تمام مدت به من زل زده بود! اینکه هر جا بری همه متوجه باشن که تو غریبه ای و مراعات حالت رو بکنن برام عجیب نیست اما تا قبل از اون روز هرگز ندیده بودم کسی به خاطر قیافه ی متفاوتم بهم خیره بشه. فردای اون روز توی هتل وقتی برای صبحانه رفتیم پایین، همین که وارد شدیم دوباره همه ی سرها چرخید طرف ما! وقتی نشستیم به محمد گفتم اصلا متوجهی همه چه جوری به ما نگاه می کنن؟ گفت بهتره بهش عادت کنم و بی توجه باشم و اصلا شاید من فقط خیالاتی شدم چون اون احساس نمی کنه کسی بهش خیره شده. جواب دادم واسه اینکه قیافه ی تو، حتی با وجود سیبیل، چندان غیر آشنا نیست برای این مردم؛ آمریکایی ها مردهای خاورمیانه ای رو هر روز در عملیات تروریستی، اخبار، فیلم های یوتیوب و سریال های علیه مسمونا می بینن؛ اما زن های خاورمیانه ای رو چی؟ تصویر زنان خاورمیانه برای این مردم زن های شکسته و مظلومیه که پشت چادر و برقع پنهان و محصور شدن؛ مشتاقن ببینن پشت این همه پنهان کاری چی وجود داره واسه همین قیافه ی من بیشتر مورد توجه قرار می گیره تا مال تو.
جالب تر اینکه هرندن جمعیت بسیار زیادی هندی و پاکستانی داره که اکثرا هم مسلمان هستن اما باز هم قیافه ی ما غریبه تر از اونا به نظر می رسه. چند روز پیش وقتی روی نیمکتی بیرون کتابخونه نشسته بودم منتظر تا باز بشه، خانمی اومد و پارک کرد، بعد شروع کرد روی کاپوت ماشینش آب ریختن. من که سرم به کار خودم گرم بود اما یکدفعه شروع کرد بلند بلند با من حرف زدن که بعضی وقتا ماشین ها از شدت گرما توی خیابون ذوب میشن و اون که معلمی بیش نیست پول نداره که واسه یه ماشین نو بده، پس ترجیح می ده خودش آب نداشته باشه که بخوره اما ماشینش از گرما ذوب نشه. این شد که سر حرف باز شد و بعد از مدتی بهم گفت: شما لهجه داری؛ اهل کجایی؟ توی این یک سالی که ساکن آمریکام هرگز هیچ کس به این موضوع اشاره نکرده بود، دست کم نه اینقدر صریح! یا همین امروز صبح وقتی داشتیم از صبحانه برمی گشتیم دم آسانسور یه آقایی ازمون پرسید اهل کجایید؟ گفتیم ایران. گفت ای ول! محمد پرسید شما اهل کجایید، جواب داد تگزاس؛ بعد بلافاصله گفت همه ی آمریکایی ها بد نیستن، نباید به حرفای رسانه ها اطمینان کرد. من بلافاصله گفتم دقیقا مثل ایرانی ها، ما تروریست نیستیم، باور کن! گفت شک ندارم که همین طوره.
چیزی که میخوام بگم اینه که یه رفتاری ممکنه توی جنوب، خارج از ادب باشه مثل اینکه مرتب ازت بپرسن اهل کجایی یا بهت زل بزنن بخاطر اینکه متفاوتی یا به لهجه ات اشاره کنن اما همون رفتار ممکنه توی شمال کاملا طبیعی و مطابق ادب و رفتار نرمال اجتماعی باشه. تصوری که ما از آمریکایی ها داریم، مردمی صریح و بی پروا، بیشتر تصویر مردمیه که در شمال زندگی می کنن اما در ایالت های جنوبی یه کم اوضاع متفاوته.
به هر حال برام خیلی جالبه که فقط ده ساعت از نشویل دور شدیم و در ایالتی در همسایگی تنسی زندگی می کنیم اما اینقدر رفتار و کردار آدم ها برامون تازه و متفاوته.