567
از هفته ی قبل شقایق به پسرا وعده داده بود که چهارشنبه براشون کله پاچه درست می کنه. همه دلا رو صابون زده بودن که تعطیلات بهاره قراره واقعا یه اتفاق متفاوت و خستگی درکن واقعی باشه که البته این آرزو محقق نشد! روز یکشنبه که با شقایق و پوریا بیرون رفته بودیم به 4 تا از مغازه های ایرانی و بین المللی سر زدیم اما هیچکدوم زبون نداشتن و کله هاشون هم تازه نبود. آخر سر توی مغازه ی چهارم بهمون گفتن اگر زبون میخواین باید صبح زود روز جمعه بیاین و توی صف وایسین شاید گیرتون بیاد! من که خیلی خوشحال شدم که برنامه بهم خورد اما حالا عزیزان دانشجو بسیار گرفته شد. از اونجایی که مهمونی هنوز سر جاش بود شقایق تصمیم گرفت غذای دیگه ای بپزه و همگی دور هم جمع بشیم.
به شقایق گفتم دسر رو من درست می کنم. تصمیم گرفته بودم مافین درست کنم و دو سه روز بود مقدماتش رو آماده می کردم و توی اینترنت دنبال یه دستورپخت خوب می گشتم. یکی از محبوب ترین انواع مافین، مافین بلوبری است. با اینکه به نظر من بلوبری به تنهایی هیچ مزه ی خاصی نداره و مزه ی آب می ده اما توی دو محصول غذایی بی نهایت خوشمزه است: یکی مافین و دومی اسموتی.
خلاصه اینکه امروز صبح با کلی ترس و لرز رفتم و شروع کردم به آماده کردن مواد و با کلی دردسر و کثیف کاری مواد رو ریختم توی قالب و گذاشتم توی فر. بیست دقیقه بعد وقتی در فر رو باز می کردم باورم نمی شد با یکی از زیباترین صحنه های خلقت روبرو بشم: مافین ها خیلی زیبا و حرفه ای پف کرده و طلایی شده بودن و انفجار بنفش بلوبری های توشون به زیبایی اشون افزوده بود. باورم نمی شد اینقدر خوب شده باشن اونم با وجود اینکه بار اولی بود درست می کردم.
حدود ساعت سه و نیم زدیم بیرون چون محمد و پوریا قرار بود با کمک هم فرم مالیاتی امسال رو پرکنن تا هر چه زودتر بفرستیم. شقایق یه پلو و مرغ بسیار خوشمزه درست کرده بود و در کنارش آش و سالاد الویه هم پخته بود که باعث شد از شدت خوردن همه به مرز انفجار برسن. خوشبختانه جا برای مافین مونده بود و به نظر می رسید همه خوششون اومد.
فردا ما به سمت سووانی، شهر کوچکی در یک ساعت و نیمی نشویل، حرکت خواهیم کرد. محمد صبح روز جمعه باید توی کنفراسی توی دانشگاه اونجا مقاله ارائه کنه به همین خاطر ما فردا بعدازظهر می زنیم به راه که شب رو توی هتل بمونیم و جمعه عصر هم انشاالله برگردیم. همه خیلی تعریف شهر و زیبایی ها و طبیعتش رو می کنن حتی با وجود اینکه به جز دانشگاه چیزی توش نیست.
یه ساک کوچولو داریم با خودمون می بریم اما بستن همین ساک و آماده کردن وسایلی که ممکنه توی راه نیاز داشته باشیم کلی از من انرژی گرفته. هر دومون به این سفر احتیاج داریم. امیدوارم اتفاقای خوبی در پیش باشن.