633
کیف پول محمد پیدا شد!!! کجا؟ همسایه ی روبرویی که ده روز دیگه قراره برگردن ترکیه و دارن وسایلشون رو می فروشن زیر راه پله ها پیداش کرد و آورد تحویل داد. کی؟ درست وقتی که ما همه ی کارت ها رو سوزوندیم و منتظر رسیدن کارت های جدیدیم؛ کارت هایی که زودتر از یک هفته ی دیگه به دستمون نمی رسن و زندگی ما رو مختل کردن. نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت؟! خیالم راحت شد چون دیگه فهمیدم کجاست و حدسمون درست بوده که باید همین دور و برها باشه و می تونست شرایط خیلی بدتری اتفاق بیفته. ناراحتم از اینکه چرا زودتر پیدا نشد تا مجبور نباشیم همه ی این مراحل رو طی کنیم. به هر حال کاریش نمیشه کرد.
فردا برای شام دو تا از استادای محمد دارن میان خونه امون. یکی اشون که با خانمش و دخترش میان، هندی ست و اون یکی هم جز ماهی گوشتی نمی خوره. خلاصه اینکه باید برنامه ی غذایی متفاوتی تدارک ببینم که همه رو راضی کنه.
فعلا کیک موزم توی فر داره آماده میشه. یک دور قالب ها رو پر کرده بودم و این دور دومه. کیک ها بی نهایت زیبا و خوشبو شدن اما متاسفانه در مرحله ی برش از هم هم پاشیدن!!! باید صبر می کردم بیشتر خنک بشن. خوبی ماجرا اینجاست که اینقدر کیک درست کردم که اگر همه اش رو هم خراب کنم به هر حال اندازه ی شش تا تیکه ازش در میاد که یه چیزی جلوی مهمونا بذارم.