آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

102

دوشنبه, ۲۳ نوامبر ۲۰۱۵، ۱۰:۳۲ ب.ظ

اینقدر خسته ام که به سختی می تونم تایپ کنم. دیشب آقای همسایه ی بالایی، همون که کلیدش در رو باز نمی کرد، اسباب و اثاثش رسیده بود و از ساعت 11 شب تا 4 صبح دقیقا بالای سر ما مشغول اثاث کشی به معنای واقعی این کلمه بود. فکر کنم نزدیک 5 بود که از خستگی غش کرد و منم بالاخره تونستم بخوابم. دیشب تمام مدت با خودم خیال می کردم الان میرم و از توی حموم تی رو میارم و محکم می کوبم به سقف و بهش می گم: go to bed crazy man. اما این کار رو نکردم. فقط هی فکر کردم فکر کردم و فکر کردم. به چی؟ به اینکه چطوری ته چین درست کنم! محمد همیشه میگه تو خیلی به غذا درست کردن فکر می کنی، به جزئیاتش، به مراحلش و به شکل نهایی اش؛ واسه همینم هست که با اینکه بار اولیه که غذا رو می پزی اما انگار سالهاست داری این کار رو می کنی! راست می گه. من خیلی فکر می کنم. جای این همه فکر کردن که نتیجه اش شد یه ته چین فوق العاده، باید تی رو برمی داشتم و باهاش آقای همسایه رو ساکت می کردم؛ شاید الان از شدت خستگی رو به مرگ نبودم.

۱۵/۱۱/۲۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">