آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

187

سه شنبه, ۱۶ فوریه ۲۰۱۶، ۱۱:۱۷ ب.ظ

امروز سرکلاس زبان با چیکا که تازه از ژاپن رسیده حرف می زدیم. می گفت توی یه شرکت الکترونیکی منشی ارشد بوده و از ساعت 7 صبح تا 11 شب، 5 روز در هفته، کار می کرده!!!!!!! با ناباوری ازش پرسیدم چطور ممکنه؟ با یه غرور ملیح و مخفی ای جواب داد:«همونطور که می دونی من ژاپنی ام!» به قول این جوکای تلگرامی، تا حالا اینجوری قانع نشده بودم! می گفت از وقتی اومده نشویل به شدت حوصله اش سر می ره و از بیکاری رنج می بره. منم اشاره کردم که به بیماری ای به اسم اعتیاد به کار دچاره. چیکا واسه ی اینکه وقتش رو پر کنه (که این وقت وسیع با خانه داری و شوهر داری پر نمیشه!!!) 4 روز در هفته میره کلاس زبان و چهارشنبه ها هم توی یکی از کلیساها که انجمن خیره ای برای بچه های آفریقایی داره، بافتنی یاد می گیره. فقط یکی نیست به این آمریکایی ها بگه به خدا تو آفریقا به هیچ چیز پشمی ای احتیاج ندارن، به خصوص کلاه!

توی کلاس بعدازظهر هم که موضوع بحث کتاب انسان تک ساحتی مارکوزه بود و انگ نظر بچه ها رو در مورد فلسفه ی تحلیلی می پرسید، سیسیلی که دختر بسیار باهوشی هم هست، گفت قبل از این کلاس توی جمعی با دوستانی در حال بحث و گفتگو درباره ی فمینیسم بودن که یکی از پسرا گفته من با حقوق زنان و حقوق همجنس گراها و... مشکلی ندارم اما اینو بدونید که این موضوع در خیلی از فرهنگ ها و کشورهای دیگه کاملا متفاوته و عقاید همه ی مردم دنیا شبیه به طرز فکر آدمای توی این اتاق نیست. نکته ی جالب اینجاست که سیسیلی تا پیش از این حرف به اصطلاح عالمانه، اینقدر به رسمیت شمردن حقوق زنان و بقیه ی اقلیت ها براش بدیهی بوده که به ندرت پیش خودش فکر می کرده ممکنه در دنیا آدم هایی هم باشن که نه تنها حقی برای اقلیت ها قائل نیستند بلکه خون اقلیت های جنسی و جنسیتی رو هم مباح می دونن! توی این سرزمین پهناور واقعا آدم هایی زندگی می کنن که حتی نمی دونن آسیا دقیقا شامل چه کشورهایی میشه چه برسه به اینکه در مورد رسوم و فرهنگ مردم اون سرزمین ها اطلاعی داشته باشن. پیش خودم فکر می کنم جهان سومی بودن با همه ی گند و مزخرف بودنش، با وجود جهنمی که توش زندگی ات به سیاست آلوده است و هر تیری هر کجای دنیا از تفنگ هر کله خری در بره ممکنه زندگی تو رو برای همیشه عوض کنه، اما این حسن رو داره که تو همیشه می دونی دنیاهای دیگه ای هم هستن که نه لزوما بهتر از دنیایی که تو داری اما یقینا متفاوت تر که گیرم تو هرگز توان انتخاب اون دنیاها رو نداشته باشی اما دست کم به این تفاوت به شکل دردناکی آگاهی.

اگه بخوام این رشته رو ادامه بدم دنباله اش به بحث قدرت و هژمونی و سلطه ی رسانه و یکسان سازی فرهنگی و... میرسه. پس بهتره همینجا تمومش کنم. 

۱۶/۰۲/۱۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">