آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

1206

جمعه, ۱۱ ژانویه ۲۰۱۹، ۱۰:۳۳ ب.ظ

و اما ماجرای آبگرمکن ما...:

صبح که محمد داشت می رفت دانشگاه، به آقای تاسیساتی مجتمع زنگ زد که ببینه کی میان. طرف هم گفت لوله کش حدودای ظهر میرسه. محمد تقریبا ساعت نه از خونه زد بیرون. من اما تصمیم گرفتم یه کم بیشتر بخوابم مخصوصا که انتظار نداشتم زودتر از یازده بیان. این بود که خوش و خرم در بی خیالی خودم می غلطیدم که دیدم یه دفعه در خونه رو زدن! یه کم از ده گذشته بود. مثه فرفره از جا پریدم و رفتم سمت در. حالا قیافه ی من چه شکلیه؟ پیژامه ی قرمز بع بعی نشان تنمه، موهام ژولی پولی، عینک هم ندارم. فقط در رو باز کردم و گفتم یه دقیقه صبر کنید! پریدم لباسم رو عوض کردم، موهام رو بستم، عینکم رو زدم و انگار نه انگار آقای تاسیساتی و لوله کش منو با لباس خواب دیدن، در رو باز کردم که بفرمایید داخل. تاسیساتی امون می دونه که باید توی خونه ی ما کفشاش رو دربیاره. به لوله کش گفتم لطفا کفشات رو دربیار، گفت من هی باید برم و بیام، نمی تونم. کفشام تمیزه! منم گفتم باشه. مگه چاره ی دیگه ای داشتم؟ سریع اومدن داخل، یه لوله ی دراز هم با خودشون آوردن که آب تانک آبگرمکن رو خالی کنن. توی همین فاصله، آقای لوله کش در کمد ما رو از جا درآورد و گذاشت یه گوشه! در این وقت بود که من متوجه شدم قراره کلا آبگرمکن جدید برامون بذارن که البته سایزش بزرگتره و جابجا کردنش به فضای بیشتری نیاز داره. خلاصه، در حالی که من روی تخت خواب نامرتبمون نشسته بودم، آقای لوله کش آب تانک رو خالی کرد، تانکر قدیمی رو برد بیرون، تانکر جدید آورد، نصب کرد، جوش کاری کرد، برقش رو تنظیم کرد و تمام! کل کارش یک ساعت طول کشید. باورم نمی شد اینقدر سریع و تمیز کار رو انجام داده باشه، بدون هیچ اتلاف وقتی. حالا اگه ایران بود، دو روز باید می دویدی لوله کش رو پیدا کنی، بعد که می اومد کلی باید سر قطعه و قیمت چونه می زده، بعد دو روز طول می کشید تا قطعه ی جدید رو بخره و... . خوشبختانه اینجا این طوری نبود. از اونجایی هم که ما اینجا اجاره نشینیم، کل این ماجرا یک قران هم برام خرج بر نداشت.

بخش هیجان انگیز ماجرا اینجاست که دوستان تاسیساتی که رفتن، من پریدم توی دستشویی. در همین فاصله از درمانگاه زنگ زده بودن که نتیجه ی کشت باکتری رو بهم اعلام کنن. بعدش هر چی زنگ زدم و پیغام گذاشتم که بابا با من تماس بگیرید، من منتظرم؛ خبری نشد. امروز آخرین روز هفته بود. رفت تا دوشنبه. امیدوارم باکتری های عزیز به من مجال بیشتری بدن، دست کم تا شروع هفته ی آینده.

۱۹/۰۱/۱۱
آزاده نجفیان

زندگی در آمریکا

نشویل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">