آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

252

پنجشنبه, ۲۱ آوریل ۲۰۱۶، ۱۱:۱۵ ب.ظ

امروز آخرین روز کلاس های ترم بهاره بود. باورم نمیشه هنوز هیچی نشده یک سال دانشگاهی از اقامت ما در آمریکا گذشته. کلاس نظریه های انتقادی تجربه ی تازه، جالب و بسیار مفیدی برام بود. هم کمی با روابط استاد و دانشجو آشنا شدم، هم ترسم از محیط کتابخونه و دانشگاه ریخت و هم این درس بهم کمک کرد تا ریشه های فلسفی تحلیل انتقادی گفتمان رو روشن تر در ذهنم داشته باشم؛ هر چند آرزوی نظام مند و مفصل خوندن مکتب فرانکفورت و پیروانش هم به فهرست بلند بالای کتابهایی که باید بخونم و کارهایی که باید بکنم اضافه شد.

اینجا معمولا به محض اینکه ساعت قانونی کلاس تموم میشه بچه ها بلند می شن و از کلاس می رن بیرون، حالا می خواد استاد در حال حرف زدن یا درس دادن باشه یا نه! امروز اما بچه ها نرفتن، صبر کردن حرفای اِنگ که تموم شد و از همه به خاطر حضور در کلاس تشکر کرد، براش دست زدن. به نظرم کار خیلی قشنگی اومد. یه جور نشون دادن علاقه و احترام به زبون ساده و خودمونی. انگ با اینکه یکی از استادای جوان محسوب می شه اما یکی از بهترین های بخش فلسفه است و انصافا معلم خوبی هم هست.

چیز جالب دیگه ای که امروز، وقتی منتظر محمد بودم تا با هم بریم سرکلاس، دیدم آگهی درس های جدیدی بود که ترم آینده قراره ارائه بشه! استادا، احتمالا استادای جدید، واحدهای جدیدی رو که احتمالا برای اولین بار قراره ارائه بشه توی یه پاراگراف معرفی کرده بودن و به همراه مشخصات درس، به شکل پوستر، توی بُرد بخش  زده بودن. ایمیلشون هم پایین آگهی بود که اگه کسی نیاز به اطلاعات بیشتری در مورد درس یا کلاس داشت یا سوال خاصی براش پیش اومده بود، بتونه باهاشون تماس بگیره. هر چند این کار نشون دهنده ی نفوذ گفتمان تجاری سازی و تبلیغات به فضای دانشگاهه که علم رو هم به کالایی مصرفی تبدیل کرده که باید برای خرید و فروشش تبلیغات بشه؛ اما فارغ از این جنبه ی انتقادی، حس خوبی از نزدیکی و صمیمت بهم داد. انگار استادا خیلی از موضع بالا با دانشجوها برخورد نمی کنن، اینکه می دونن تا وقتی توی این شغل هستن و ازش امرار معاش می کنن که دانشجویی طالب دانششون باشه و بدون دانشجو دانشگاه و استادی هم نخواهد بود. از طرفی اینجوری استاد مجبوره همیشه به روز باشه و در حال طراحی و ارائه ی درس ها و کارگاه های جدید تا بتونه نظر مساعد دانشجو رو با خودش همراه کنه. هر چند که به نظر می رسه کل این سیستم استاد و دانشجو رو به بند کشیده اما دست کم در این سیستم برده داری جدید آدم کمتر احساس رکود می کنه. خلاصه اینکه چند دقیقه پیش به یکی از همین استادایی که آگهی زده بود ایمیل دادم که ببینم اجازه می ده ترم آینده برم سرکلاس زنان و مدرنیته یا نه؟ امیدوارم جوابش مثبت باشه.

۱۶/۰۴/۲۱
آزاده نجفیان

زندگی در آمریکا

نشویل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">