آزاده در سرزمین عجایب

یادداشت های روزانه یک مهاجر

یادداشت های روزانه یک مهاجر

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات آنلاین منه که توش درباره ی زندگی جدیدم در آمریکا خواهم نوشت. نظرات این وبلاگ بسته است و بسته خواهد ماند. لطفا درباره ی نوشته ها و جزییاتش ازم چیزی نپرسید چون به هر حال بی جواب خواهید موند! شماره ای که بالای هر پست وبلاگ خواهد اومد نشانگر تعداد روزهایی که از اقامتم در این سرزمین جدید می گذره. همین و تمام.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۹ نوامبر ۱۹ ، ۲۳:۰۳ 1507
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۶:۲۴ 1395
  • ۱۵ جولای ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1390
  • ۱۴ جولای ۱۹ ، ۲۳:۳۹ 1389
  • ۰۴ جولای ۱۹ ، ۲۲:۳۱ 1379
  • ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۰۱ 1362
  • ۱۰ ژوئن ۱۹ ، ۲۱:۱۷ 1355
  • ۰۶ ژوئن ۱۹ ، ۲۳:۰۶ 1351
  • ۲۷ می ۱۹ ، ۱۷:۰۰ 1341
  • ۲۴ آوریل ۱۹ ، ۲۱:۱۰ 1308

998

يكشنبه, ۱۷ ژوئن ۲۰۱۸، ۱۰:۱۷ ب.ظ
ماه رمضون تموم شده، اسباب کشی هم تموم شده، مهمون داری هم تموم شده. از فردا تابستون واقعی من با یه عالمه کار و برنامه شروع میشه. ماه رمضون امسال بعد از نزدیک به بیست سال روزه داری، سخت ترین ماه رمضونی بود که تجربه کردم. از اسباب کشی و مهمونداری که بگذریم، روزهای باقی مونده اش رو اکثر مریض بودم؛ ضعف شدید و حالت تهوع. طوری که هی مجبور بودم وسطش یکی دو روزی رو به خودم استراحت بدم تا دوباره بتونم روزه بگیرم. بدنم به طرز عجیبی ناتوان شده بود. سالهای گذشته ماه رمضون زمانی بود که می شد تا دلم می خواد بی دغدغه کتاب بخونم اما امسال بیشتر ساعت های روز رو از ضعف و خستگی از حال می رفتم و دم افطار به زور محمد بیدار می شدم اونم در حالی که به سختی می تونستم چیزی بخورم.
اسباب کشی هم که خوشبختانه به خیر و خوشی به نتیجه رسید و نه تنها جاگیر شدیم بلکه تا حالا دو تا مهمونی مفصل هم در حد و ظرفیت این خونه ی کوچولو برگزار کردیم. درسته که توی خونه ی کوچیک تا یه قدم برمی داری سر از آشپزخونه یا اتاق درمیاری اما بزرگترین حسنش هم همین کوچیک بودنشه! راحت به هم می ریزه اما راحتم جمع و جور و تمیز میشه. یکی از کادوهای فوق العاده ای که به مناسبت این خونه گرفتم سه تا کوسن خوشگل بوده با طرح نقاشی های ونگوگ که پروشات برام خریده. خیلی حال کردم که هم سلیقه ام رو اینقدر خوب می دونسته و هم نیازهای این خونه ی جدید رو.
این دو روز آخر هفته خستگی همه چیز رو در کردم که انشاالله، بی حرف پیش، فردا برگردم سر کار و زندگی. هوا خیلی گرمه. رطوبت بعضی روزا تا صد درصد می رسه. بعدازظهرا چنان بارونی میاد که فکر می کنی الانه که درخت پشت پنجره کنده بشه و بیفته توی بالکن. با اینکه به رسم همه ی تابستون های زندگی ام، لحظه شماری می کنم که این فصل تموم بشه اما ته دلم دوست دارم کمی بیشتر این بار طول می کشه. امسال تابستون برای من خیلی سرنوشت سازه. کارهایی باید تموم بشن و کارهای مهم دیگه ای رو باید شروع کنم. پس برعکس همیشه این بار باید بگم: سلام بر تابستان!
۱۸/۰۶/۱۷
آزاده نجفیان

زندگی در آمریکا

نشویل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">